امتیاز کاربران

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

 

مجله همشهری سرنخ : زندگی شگفت آور این مرد در دل طبیعت، او را به انسانی عجیب و غریب و اسرارآمیز تبدیل کرده است.



در یکی از شب های سال 1972 یکی از روستاهای ویتنام توسط ارتش آمریکا بمباران و کاملا ویران شد. یک کهنه سرباز ارتش ویتنام شمالی بعد از این که همسر و دو فرزندش را از دست داد، شبانه با کودک دو ساله ای که در آغوش داشت تصمیم گرفت برای در امان ماندن تنها عضو باقیمانده خانواده اش، به دل جنگل فرار کند. در سال 2012، خبر پیدا شدن یک پیرمرد و پسرش در جنگل های ویتنام مثل بمب در رسانه های خبری سروصدا به پا کرد. پسر، هووان لانگ نام داشت که از زمان فرار او و پدرش به اعماق جنگل، 41 سال می گذشت.
 
او تا زمان پیدا شدن، به غیر از پدرش با هیچ انسان دیگری روبرو نشده بود و تنها تعداد کمی از کلمات زبان مردم ویتنام را می دانست. او کاملا با زندگی مدرن امروزی بیگانه بود. این پدر و پسر در بالای درختان زندگی کرده و با شکار کردن، شکم خود را سیر می کردند. زندگی عجیب و غریب این مرد چهل و چهار ساله که به «تارزان ویتنام» معروف شد، دنیا را شگفت زده کرد.
 
ماجرای شگفت انگیز تارزان ویتنام

هون وان لانگ در جنگل


در نوامبر 2016، آلوارو سرزو، مدیرعامل شبکه تلویزیونی دوکاستاوی که مستندهای مربوط به زندگی اشخاص عجیب را می سازد، تصمیم گرفت برای گذراندن تعطیلات، به مناطق دور افتاده سفر کند.

او در سفر شگفت انگیز خود، با هووان لانگ ملاقات کرد و از لانگ خواست برای استفاده در فیلم مستندی که در حال ساخت بود، چند مورد از تکنیک های بقا در جنگل را به او آموزش دهد اما در نهایت این ملاقات باعث شد سرزو به مدت پنج روز با «هووان لانگ» به قلب جنگل برود؛ جایی که لانگ بیش از 40 سال گذشته را در آنجا زندگی کرده و در آنجا بزرگ شده بود. هووان لانگ در این جنگل، تجربیات جالب و شگفت انگیزی را در اختیار سرزو گذاشت. آلوارو سرزو بعد از بازگشت از سفر اسرارآمیز خود درباره تجربیاتی که در این سفر به دست آورده بود در وبلاگش نوشت: «در همان چند ساعت اولیه ای که من با هووان لانگ آشنا شدم، از او درباره تکنیک های اولیه بقا در جنگل کمک خواستم.
 
او تا آنجا که می توانست به من اطلاعات داد. انگار او بسیار مشتاق بود تا به زندگی گذشته اش در جنگل بازگردد. هووان لانگ درباره توضیح روش زندگی اش طی 40 سال گذشته، یک دقیقه هم تردید نکرد و دعوت من را برای همکاری پذیرفت. بنابراین من و یک مترجم زبان ویتنامی به همراه هووان لانگ به دل جنگل رفتیم تا این مرد شگفت انگیز داستان زندگی اش را برای ما شرح داده و به ما نشان دهد که چگونه توانسته این همه  سال در سرما و گرما در دل جنگل و به دور از تمدن دوام بیاورد و حتی به بیماری خاصی دچار نشود.»
 
ماجرای شگفت انگیز تارزان ویتنام

مرد جنگل های ویتنام

هووان لانگ و پدرش بیش از چهار دهه در جنگل های کوهستانی انبوه ویتنام زندگی کردند و طبق گفته لانگ به خاطر پیشروی انسان ها جنگل، تقریبا پنج بار مجبور شدند مکان زندگی شان را تغییر دهند.

خانه هووان لانگ و پدرش، یک خانه درختی بود که پایه اصلی آن را تنه ضخیم و قطور درختی قدیمی تشکیل می داد و آنها با کمک شاخ و برگ درختان برای خانه شان سقف و دیوار درست می کردند.

در ابتدا لانگ و پدرش در زمین های پست و مسطح که به نظر گرم تر می آمد و دسترسی به آب راحت تر بود خانه خودشان را می ساختند اما کم کم برای محافظت از خودشان در برابر حیوانات وحشی یا بارندگی های شدید فصلی مجبور شدند خانه خود را از روی زمین به بالای درختان انتقال دهند. به هر حال به خاطر بارش باران های سنگین و جریان شدید آب رودخانه ها که باعث می شد آب ها اغلب گل آلود باشد، هووان لانگ و پدرش مجبور به جوشاندن آب بودند.
 
آنها حتی بیشتر اوقات قبل از این که آب خوردنی خودشان را بجوشانند آن را از فیلتری رد می کردند تا آشغال هایی که در آب بود از آن جدا شود. همچنین این پدر و پسر رژیم غذایی بسیار متنوعی داشتند. آنها میوه و سبزیجات، عسل و تقریبا هر گونه گوشت حیوانی را که گیرشان می آمد می خوردند.

آلوارو سرزو می گوید: «هنگامی که با هووان لانگ، پنج روز را در قلب جنگل های اسرارآمیز ویتنام گذراندم، توانایی او در جمع آوری غذای وحشی در جنگل من را شگفت زده کرد. برای لانگ اکثر گیاهان جنگل خوراکی بودند. گوشت های مورد علاقه یانگ، گوشت میمون، موش، مار، تمساح، قورباغه، خفاش، پرندگان و ماهی بود که لانگ به طرز حیرت انگیزی آنها را به راحتی شکار می کرد.»

این پدر و پسر در ماهیگیری مهارت زیادی داشتند طوری که تنها با خیره شدن به ماهی های درون رودخانه به سرعت و با دست خالی، ماهی می گرفتند.
 
 ماجرای شگفت انگیز تارزان ویتنام

سرزو می گوید: «برای هووان لانگ هیچ کدام از قسمت های بدن جانوری که شکار می کنند بی مصرف نیست و او با مهارت باورنکردنی از تمام بخش های آن جانور استفاده های مفید می کند. در آن پنج روزی که من همراه لانگ در جنگل بودم دیدم که او چگونه خفاش ها را به راحتی شکار می کنند و آنها را مانند دانه های زیتون می خورد. او حتی به راحتی موش ها را شکار می کند. به هر حال به نظر می رسد چیزهای کمی در اطراف محل زندگی این پدر و پسر عجیب و غریب باشد که زندگی آنها را تهدید کند.»

طی 40 سال گذشته، لانگ و پدرش در هر حالی شعله کوچکی از آتش را همیشه روشن نگه می داشتند. آنها انواع ابزار، کارد و چنگال و همچنین ظروف پخت و پزی را که انسان ها به صورت پراکنده در سراسر جنگل رها کرده بودند، استفاده می کردند. همچنین آنها از ظروف آشپزخانه مثل تابه، قابلمه و بشقاب که از آلومینیوم ساخته شده بود استفاده می کردند. لانگ و پدرش این ظروف را از یک هلیکوپتر آمریکایی که در همان سال های اولیه جنگ ویتنام در جنگل سقوط کرده بود، پیدا کرده بودند.
 
نکته جالب ماجرا این بود که لانگ هرگز در مورد هلیکوپتری که پیدا کرده بودند، برایش سوالی پیش نیامده بود که این شیء غول پیکر از کجا پیدایش شده است و پدرش هم به او توضیحی در این باره نداده بود.البته هر زمان در آسمان هواپیمایی رد می شد و لانگ در مورد آن از پدرش سوال می کرد تنها پاسخی که می شنید این بود که آن یک شیء غول پیکر آهنی است که بعضی وقت ها در آسمان دیده می شود و پدر لانگ برای این که پسرش در این مورد کنجکاو نشود و سوال های بیشتری نپرسد، هیچ توضیح دیگری نمی داد.

لانگ و پدرش هیچ وقت با دست خالی غذا نخوردند و از همان ابتدا پدر لانگ چپستیک هایی (چوب مخصوص غذا خوردن چینی) از جنس بامبو درست کرده و به لانگ نیز از کودکی آموزش داد که با این چپستیک ها غذا بخورد. پدر لانگ با یک زبان محلی خاص که مخصوص یک اقلیت قومی ویتنامی است صحبت می کند اما لانگ فقط می توانست تا عدد 10 بشمارد و از نظر او هیچ دلیلی برای یادگیری اعداد بالاتر وجود نداشت.
 
ماجرای شگفت انگیز تارزان ویتنام

سرزو می گوید: «از لانگ پرسیدم پس چگونه وقتی 15 خفاش شکار می کردی به پدرت توضیح دادی که آنها 15 عدد بودند و او در پاسخ گفت من فقط به پدرم گفتم آنها بیشتر از 10 تا بودند و همین کافی است.» لانگ حتی نوشتن و شمارش اعداد را نمی داند و به همین دلیل کمبود غذا و آب برای آنها هرگز یک مشکل به حساب نمی آمد و مشکلی بی اهمیت بود.

تارزان ویتنام بعد از بازگشت به زادگاهش زندگی جدیدی را شروع کرده است

بازگشت به زندگی

در دنیای مدرن امروزی، انسان ها برای توسعه شهرها و مکان زندگی شان، جنگل ها را از بین می برند، ویتنام نیز از این قاعده مستثنی نبود، به ویژه طی دو دهه گذشته در ویتنام، انسان ها برای ساختن خانه و توسعه شهرها در جنگل ها پیشروی زیادی کرده اند و باعث نابودی جنگل ها شده اند، به همین خاطر طی سال ها، پدر هووان لانگ از آنجا که می ترسید پسرش با دیدن زندگی مدرن دیگر نخواهد در جنگل زندگی کند، با پیشروی مردم در جنگل، آنها هم بیشتر به دل جنگل می رفتند و خانه شان را اغلب در مکان های بکری که پای هیچ انسانی به آنجا نرسیده بود، می ساختند.
 
بنابراین با پیشروی مردم در جنگل، آنها بیشتر از کوه های پوشیده از درختان بالا می رفتند تا جایی که به قله کوه های جنگلی رسیدند. در نهایت به این نتیجه رسیدند که دیگر بیش از این راه به جایی ندارند و در واقع قله کوه نقطه پایان پیشروی این پدر و پسرش در جنگل بود، بنابراین رویارویی آنها با دیگر انسان ها اجتناب ناپذیر بود و دقیقا همان زمان بود که برادر دیگر لانگ درباره زنده بودن و دیده شدن پدر و برادرش در جنگل، از شکارچیانی که به صورت اتفاقی آنها را در جنگل ملاقات کرده بودند، مطلع شد.

در حالی که پدر خانواده فکر می کرد بعد از بمباران روستا، هیچ کدام از افراد خانواده اش زنده نمانده اند اما روستاییانی که از حادثه بمباران جان سالم به در برده بودند، برادر دیگر لانگ را از زیر آوار نجات داده بودند.

زمانی که برادر لانگ از زنده بودن پدر و برادرش باخبر شد سعی کرد تا با آنها ارتباط برقرار کند و آنها را به زندگی عادی در روستای شان برگرداند. در ابتدا پدر خانواده با این پیشنهاد به شدت مخالفت می کرد اما به دلیل این که در 85 سالگی، دیگر توان راه رفتن نداشت بالاخره او و لانگ پذیرفتند که به روستا برگردند اما نکته جالب این بود که لانگ که تا آن زمان هیچ اتومبیلی ندیده بود در مسیر بازگشت دائما به اتومبیلی که او و پدرش را سوار کرده بود با تعجب نگاه می کرد.
 
ماجرای شگفت انگیز تارزان ویتنام

قسمت جالب تر ماجرا این بود که وقتی لانگ برای اولین بار وارد روستا شد و دید مردم از حیوانات نگهداری می کنند بسیار شگفت زده شد. هووان لانگ می گوید: «اوایل که وارد روستا شده بودم، شب هنگام که نور چراغ، اتاق را روشن می کرد خیلی تعجب می کردم. به نظر من دیدن اشیاء در شب با نور چراغ چیز فوق العاده ای است و من از آن خیلی لذت می برم.»

لانگ زمانی که برای اولین بار یک تلویزیون را دید، به دلیل این که وقتی خیلی جوان بود پدرش در مورد آن با او صحبت کرده و برایش نحوه کار کردن این وسیله را توضیح داده بود، این را می دانست که افرادی که در تلویزیون دیده می شوند، واقعا درون جعبه نیستند.

طی 40 سالی که لانگ و پدرش در جنگل زندگی می کردند به ندرت دچار بیماری می شدند. در واقع بیماری هایی که این پدر و پسر به آن دچار شده بودند محدود می شد به سالی یک بار سرماخوردگی و گاهی اوقات درد معده، اما زمانی که آنها وارد روستا شدند و به زندگی اجتماعی روی آوردند با انواع و اقسام باکتری ها و ویروس هایی روبرو شدند که بدن افراد دیگر در برابر این باکتری ها و ویروس ها مقاوم شده بود اما لانگ و پدرش سال اول زندگی در روستا، دائما به بیماری های مختلف دچار می شدند تا زمانی که بالاخره سیستم ایمنی بدن شان به آن میکروب ها عادت کرد.

از لحاظ باور و اعتقادات مذهبی، لانگ طبق تعالیمی که پدرش به او داده بود به وجود خدا ایمان داشت اما فکر می کرد ماه توسط انسان ها ساخته شده است و هر شب از آسمان با یک ریسمان آویزان می شود. همچنین لانگ در مورد مرگ و زندگی پس از مرگ کاملا آگاه بود اما دوست نداشت در مورد آن صحبت کند.

سرزو می گوید: «ذهن لانگ مانند کودکی یکساله، بکر و دست نخورده است و فیزیولوژیست بیمارستانی که لانگ را بارها مورد معاینه و آزمایش قرار داده است نیز گفته من را تایید می کند. ذهن لانگ عاری از هر گونه تعصبات عقیدتی و نژادی است. من بعد از این که چند روز با لانگ صحبت کردم متوجه شدم او حتی به سختی قادر به تمایز بین زنان و مردان است.»
 
ماجرای شگفت انگیز تارزان ویتنام

لانگ علاقه شدیدی به گوشت ماهی دارد و می داند ماهی های زیادی در اقیانوس زندگی می کنند اما هرگز دریا را ندیده و هیچ کنحکاوی برای دیدن آن از خودش نشان نمی دهد. او حتی معنی و مفهوم ملت را نمی فهمد و نمی داند که زمین گرد است. اگرچه اکنون لانگ تمام وقت خود را در روستا صرف می کند اما هنوز هم در مورد قوانین اجتماعی بسیار کم اطلاع است. او به همه اعتماد می کند و مانند یک کودک مطیع است و به سختی فرق بین خوب و بد را تشخیص می دهد.

در این روزها لانگ در سن چهل و چهار سالگی به همراه برادرش روی زمین زراعی خانوادگی شان کار می کند. به هر حال اگرچه سال اول ورود لانگ به روستا و زندگی اجتماعی، برای او بسیار سخت بود و با مشکلات زیادی مثل ابتلای دائمی به انواع بیماری ها روبرو شد با این حال هووان لانگ موفق شد با خوشحالی زیاد، خودش را با زندگی جدید تطبیق دهد و از زندگی تازه اش و آزادی لذت می برد.

مجموع رتبه (0)

0 از 5 ستاره

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
  • هیچ نظری یافت نشد